بسم رب الحسین(ع )
حسین جان هرگز گره ام از علمت واشدنى نیست
غیر از تو کسى در دل من جاشدنى نیست
باید تو به چشمم بدهى اشک و گرنه
این چشمه ی خشکیده که دریا شدنى نیست
باید که دمى مرثیه خوانت شده باشد
ورنه دم عیسی که مسیحا شدنى نیست .
از نوکر بد هم که بپرسید بگوید
ارباب به خوبى تو پیدا شدنى نیست....
پیشگفتار |
سرش به نیزه به گل های چیده می ماند
به فجر از افق خون دمیده می ماند
یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا
به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند
میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم
به آهویی که ز مردم رمیده می ماند
شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی
به لاله های ز حنجر دریده می ماند
رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است
به آن که رنج نود ساله دیده می ماند
امام صادق حق پشت ناقه ی عریان
به زیر یوغ چو ماه خمیده می ماند
شوم فدای شهیدی که در کنار فرات
به آفتاب به خون آرمیده می ماند
هلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟
نگاه تو به دل داغ دیده می ماند
حکایت احد و اشک چشم خونینش
به اختران ز گردون چکیده می ماند
